دوپاره‌سازی قطب

از testwiki
پرش به ناوبری پرش به جستجو

دوپاره‌سازی قطب الگو:به انگلیسی یا مجزاسازی قطب پدیده‌ای است که در برخی از اشکال جبران‌سازی فرکانس مورد استفاده در تقویت‌کننده‌های الکترونیکی بکار گرفته می‌شود. هنگامی که یک خازن بین دو طرف ورودی و خروجی تقویت‌کننده با هدف جابجایی پایین‌ترین قطب در فرکانس (معمولا یک قطب ورودی) به فرکانس‌های پایین‌تر وارد می‌شود، دوپاره‌سازی قطب باعث می‌شود که قطب بعدی در فرکانس (معمولا یک قطب خروجی) به فرکانس بالاتر حرکت کند. این حرکت قطب پایداری تقویت‌کننده را افزایش می‌دهد و پاسخ پله آن را به قیمت کاهش سرعت بهبود می‌بخشد.[۱][۲][۳][۴]

نمونه‌ای از دوپاره‌سازی قطب

شکل ۱: تقویت‌کننده عملیاتی با خازن جبران‌سازی CC بین ورودی و خروجی. توجه داشته باشید که تقویت‌کننده دارای هر دو امپدانس ورودی Ri و امپدانس خروجی Ro است. (ویرایش: این شکل معیوب است، زیرا علامت‌های + و - باید تعویض شود. باید بازخورد منفی وجود داشته باشد)
شکل ۲: تقویت‌کننده عملیاتی با خازن جبران‌سازی تبدیل شده با استفاده از قضیه میلر برای جایگزینی خازن جبران‌سازی با یک خازن میلر در ورودی و یک منبع جریان وابسته به فرکانس در خروجی. (ویرایش: این شکل معیوب است، زیرا علائم + و - باید تعویض شود. باید بازخورد منفی وجود داشته باشد)

این مثال نشان می‌دهد که واردکردن خازن به نام CC در تقویت‌کننده شکل ۱ دو نتیجه دارد: اول باعث می‌شود پایین‌ترین قطب فرکانسی تقویت‌کننده همچنان در فرکانس پایین‌تر حرکت کند و دوم اینکه باعث می‌شود قطب بالاتر به سمت بالاتر در فرکانس حرکت کند.[۵] تقویت‌کننده شکل ۱ دارای یک قطب فرکانس پایین به دلیل مقاومت ورودی Ri و ظرفیت‌خازنی Ci اضافه شده با ثابت زمانی Ci (RA || Ri) است. این قطب در فرکانس توسط اثر میلر به پایین منتقل می‌شود. با افزودن مقاومت بار RL و ظرفیت‌خازنی CL با ثابت زمانی CL(Ro || RL) به تقویت‌کننده یک قطب خروجی فرکانس بالا داده می‌شود. حرکت رو به بالا قطب فرکانس-بالا به این دلیل رخ می‌دهد که خازن جبران‌سازی تقویت‌شدهٔ-میلری CC وابستگی فرکانس تقسیم‌کننده ولتاژ خروجی را تغییر می‌دهد.

با عطف به هدف دوم، نشان دادن حرکت قطب بالاتر همچنان در فرکانس بالاتر، لازم است به سمت خروجی مدار نگاه کنید، که عامل دومی را به بهره کلی و وابستگی فرکانس اضافی کمک می‌کند. ولتاژ  vo با بهره آپ‌امپ ایده‌آل در داخل تقویت‌کننده تعیین می‌شود

vvi=AvRLRL+Ro1+jωCCRo/Av1+jω(CL+CC)(RoRL) .

که یک رول آف با فرکانس شروع از f1 را نشان می‌دهد که در آن

f1=12π(CM+Ci)(RARi)=12πτ1

که τ1 نشانه گذاری برای ثابت زمانی پایین‌ترین قطب را معرفی می‌کند. این فرکانس کمتر از فرکانس پایین اولیه تقویت‌کننده است که برای CC = 0 F است 12πCi(RARi) .

هدف اول، برای نشان دادن پایین‌ترین قطب از نظر فرکانس به سمت پایین، با استفاده از رویکردی مشابه با مقاله قضیه میلر ایجاد می‌شود. طبق روشی که در مقاله دربارهٔ قضیه میلر توضیح داده شد، مدار شکل ۱ به مدار شکل ۲ تبدیل می‌شود که از نظر الکتریکی معادل شکل ۱ است. استفاده از قانون جریان کریشهف در سمت ورودی شکل ۲ ولتاژ ورودی را تعیین می‌کند.  vi به تقویت‌کننده عملیاتی ایده‌آل به عنوان تابعی از ولتاژ سیگنال اعمال شده  va ، یعنی

 vo=Avvi .

با استفاده از این رابطه و اعمال قانون جریان کریشهف در سمت خروجی مدار، ولتاژ بار را تعیین می‌کند. v به عنوان تابعی از ولتاژ  vi در ورودی آپ‌امپ ایده‌آل به صورت:

vvi=AvRLRL+Ro1+jωCCRo/Av1+jω(CL+CC)(RoRL) .

این عبارت با ضریب بهره که قبلاً برای سمت ورودی مدار پیدا شده بود ترکیب می‌شود تا بهره کلی را به دست آورد

vva=vviviva
=AvRiRi+RARLRL+Ro11+jω(CM+Ci)(RARi)1+jωCCRo/Av1+jω(CL+CC)(RoRL) .

به نظر می‌رسد این فرمول بهره یک پاسخ دوقطبی ساده با دو ثابت زمانی را نشان می‌دهد. (همچنین یک صفر در صورت نشان می‌دهد، اما با فرض اینکه بهره تقویت‌کننده Av بزرگ است، این صفر فقط در فرکانس‌های بسیار بالا که در این بحث اهمیت ندارد، مهم است، بنابراین می‌توان صورت را به عنوان واحد تقریب زد) با این حال، اگرچه تقویت‌کننده رفتاری با دوقطب دارد، دو ثابت زمانی پیچیده‌تر از بیان فوق هستند، زیرا ظرفیت میلر حاوی وابستگی فرکانس پنهان است که در فرکانس‌های پایین اهمیتی ندارد، اما در فرکانس‌های بالا تأثیر قابل‌توجهی دارد؛ یعنی، با فرض اینکه حاصل R-C خروجی، CL(Ro || RL)، مربوط به یک فرکانس بسیار بالای قطب فرکانس پایین است، باید از شکل دقیق ظرفیت‌خازنی میلری استفاده شود، نه تقریب میلر. با توجه به مقاله در مورد اثر میلر، ظرفیت‌خازنی میلری داده شده است با

CM=CC(1vvi)=CC(1AvRLRL+Ro1+jωCCRo/Av1+jω(CL+CC)(RoRL)) .

(برای ظرفیت‌خازنی میلری مثبت، Av منفی است) با جایگزینی این نتیجه به‌داخل عبارت بهره و جمع‌کردن جملات، بهره به صورت زیر بازنویسی می‌شود:

vva=AvRiRi+RARLRL+Ro1+jωCCRo/AvDω

با Dω داده شده توسط یک درجه‌دوم در ω، یعنی:

Dω =[1+jω(CL+CC)(RoRL)]  [1+jωCi(RARi)]  +jωCC(RARi) (1AvRLRL+RO)  +(jω)2CCCL(RARi)(RORL) .

هر درجه‌دویی دو ضریب دارد و این عبارت اگر به صورت زیر بازنویسی شود ساده‌تر به نظر می‌رسد

 Dω=(1+jωτ1)(1+jωτ2)
=1+jω(τ1+τ2))+(jω)2τ1τ2 

که در اینجا τ1 و τ2 ترکیبی از ظرفیت‌ها و مقاومت‌ها در فرمول Dω هستند.[۶] آنها با ثابت زمانی‌های دو قطب تقویت‌کننده مطابقت دارند. یکی یا آن دیگری طولانی‌ترین ثابت زمانی است. فرض کنید τ1 طولانی‌ترین ثابت زمانی است که مربوط به پایین‌ترین قطب است و فرض کنید τ1 >> τ2 . (پاسخ پله خوب نیاز دارد τ1 >> τ2 . انتخاب CC را در زیر ببینید)

در فرکانس‌های پایین نزدیک به پایین‌ترین قطب این تقویت‌کننده، معمولاً عبارت خطی در ω از جمله درجه‌دوم مهم‌تر است، بنابراین رفتار فرکانس پایین Dω عبارت است از:

 Dω=1+jω[(CM+Ci)(RARi)+(CL+CC)(RoRL)]=1+jω(τ1+τ2)1+jωτ1 

که در حال حاضر CM با استفاده از تقریب میلر دوباره تعریف می‌شود

CM=CC(1AvRLRL+Ro) ,

که به سادگی ظرفیت‌خازنی میلر قبلی است که در فرکانس‌های پایین ارزیابی شده است. بر این اساس τ1 تعیین می‌شود، به شرط آنکه τ1 >> τ2 . از آنجا که CM بزرگ است، ثابت زمانی τ1 بسیار بزرگتر از مقدار اصلی Ci (RA || Ri) است.[۷]

در فرکانس‌های بالا عبارت درجه‌دوم مهم می‌شود. با فرض نتیجه فوق برای τ1 معتبر باشد، ثابت زمانی دوم، موقعیت قطب فرکانس بالا، از عبارت درجه‌دوم در Dω به‌صورتی یافت می‌شود که

τ2=τ1τ2τ1τ1τ2τ1+τ2 .

جایگزینی در این عبارت ضریب درجه‌دوم مربوط به حاصل‌ضرب τ1τ2 همراه با تخمینی برای τ1 ، تخمینی برای موقعیت قطب دوم یافت می‌شود:

τ2=(CCCL+CLCi+CiCC)(RARi)(RORL)(CM+Ci)(RARi)+(CL+CC)(RoRL)CCCL+CLCi+CiCCCM(RORL)

و چون CM بزرگ است، به نظر می‌رسد τ2 در اندازه از مقدار اصلی خود CL(Ro || RL) کاهش می‌یابد؛ یعنی قطب بالاتر به دلیل CC هنوز از نظر فرکانس بالاتر برده است.[۸]

به‌طور خلاصه، واردکردن خازن CC قطب پایین را پایین‌تر و قطب بالا را بالاتر برد، بنابراین اصطلاح دوپاره‌سازی قطب توصیف خوبی به نظر می‌رسد.

انتخاب CC

شکل ۳: نمودار بود ایده‌آل برای طراحی تقویت‌کننده دو قطبی. بهره از قطب اول در f1 در ۲۰ دسی‌بل در دهه تا قطب دوم در f2 کاهش می‌یابد که در آن شیب به ۴۰ دسی‌بل در دهه افزایش می‌یابد.

یک انتخاب خوب برای CC چه مقداری است؟ برای استفاده عمومی، طراحی سنتی (اغلب به عنوان جبران‌سازی قطب‌غالب یا تک‌قطبی نامیده می‌شود) نیاز به کاهش بهره تقویت‌کننده در ۲۰ دسی‌بل در دهه از فرکانس گوشه تا بهره ۰ دسی بل، یا حتی کمتر دارد.[۹][۱۰] با این طراحی، تقویت‌کننده پایدار است و حتی به عنوان یک بافر ولتاژ با بهره واحد، پاسخ پله تقریباً بهینه دارد. یک فنّ تهاجمی‌تر، جبران دوقطب است.[۱۱][۱۲]

نحوه موقعیت f2 برای به دست آوردن طرح در شکل ۳ نشان داده شده است. در پایین‌ترین قطب f 1، نمودار بهره بُود شیب را می‌شکند تا در ۲۰ دسی بل/دهه سقوط کند. هدف نگه‌داشتن شیب ۲۰ دسی بل در دهه تا صفر دسی‌بل است، و نسبت افت مورد نظر بهره (برحسب دسی‌بل) 20log10Av به تغییر در فرکانس مورد نیاز (در مقیاس log فرکانس[۱۳]) از (log10f2log10f1)=log10(f2/f1) شیب تِکه بین f1 و f2 است:

شیب در هر دهه فرکانس =20log10(Av)log10(f2/f1) ,

که ۲۰ دسی‌بل بر دهه استبه شرط اینکه f2 = Av f1. اگر f2 به این بزرگی نباشد، شکست دوم در نمودار بود که در قطب دوم رخ می‌دهد، نمودار را قبل از افت بهره به ۰ دسی‌بل قطع می‌کند. با پیامد پایداری کمتر و پاسخ پله نزول‌یافته.

شکل ۳ نشان می‌دهد که برای به دست آوردن وابستگی بهره صحیح به فرکانس، قطب دوم حداقل یک ضریب Av در فرکانسی بالاتر از قطب اول است. بهره توسط تقسیم‌کننده‌های ولتاژ در ورودی و خروجی تقویت‌کننده کمی کاهش می‌یابد، بنابراین با اصلاحات Av برای تقسیم‌کننده‌های ولتاژ در ورودی و خروجی، شرایط نسبت قطب برای پاسخ پله خوب به این صورت می‌شود:

τ1τ2AvRiRi+RARLRL+Ro
شکل ۴: ظرفیت‌خازنی میلر در فرکانس‌های پایین CM (بالا) و خازن جبران‌سازی CC (پایین) به عنوان تابعی از بهره با استفاده از اکسل. واحدهای ظرفیت‌خازنی pF هستند.

با استفاده از تقریب‌های ثابت زمانی که در بالا ایجاد شده است،

τ1τ2(τ1+τ2)2τ1τ2AvRiRi+RARLRL+Ro ,

یا

[(CM+Ci)(RARi)+(CL+CC)(RoRL)]2(CCCL+CLCi+CiCC)(RARi)(RORL) =AvRiRi+RARLRL+Ro ,

که یک معادله درجه دوم برای تعیین مقدار مناسب برای CC ارائه می‌کند. شکل ۴ نمونه‌ای را با استفاده از این معادله نشان می‌دهد. در مقادیر کم بهره، این تقویت‌کننده مثالی، شرایط نسبت قطب را بدون جبران‌سازی برآورده می‌کند (یعنی در شکل ۴، خازن جبران‌سازی CC در بهره کم کوچک است)، اما با افزایش بهره، ظرفیت‌خازنی جبران‌سازی به سرعت لازم می‌شود (یعنی در شکل ۴ خازن جبران‌سازی CC به سرعت با بهره افزایش می‌یابد) زیرا نسبت قطب لازم با بهره افزایش می‌یابد. برای بهره هنوز بزرگتر، CC لازم با افزایش بهره کاهش می‌یابد، زیرا تقویت میلر CC، که با بهره افزایش می‌یابد (به معادله میلر مراجعه کنید)، مقدار کمتری را برای CC اجازه می‌دهد.

برای ارائه حاشیه ایمنی بیشتر برای عدم قطعیت‌های طراحی، اغلب Av به دو یا سه برابر Av در سمت راست این معادله افزایش می‌یابد.[۱۴] سانسن[۴] یا هوایجینگ[۱۰] و مقاله در مورد پاسخ پله را ببینید.

نرخ چرخش

موارد فوق یک تحلیل سیگنال کوچک است. با این حال، هنگامی که از سیگنال‌های بزرگ استفاده می‌شود، نیاز به شارژ و تخلیه خازن جبران‌سازی بر نرخ چرخش تقویت‌کننده تأثیر منفی می‌گذارد. به ویژه، پاسخ به سیگنال رَمپ ورودی به دلیل نیاز به شارژ CC محدود می‌شود.

جستارهای وابسته

مراجع و یادداشت‌ها

الگو:چپ‌چین الگو:پانویس الگو:پایان چپ‌چین

پیوند به بیرون

  1. That is, the rise time is selected to be the fastest possible consistent with low overshoot and ringing.
  2. الگو:Cite book
  3. الگو:Cite book
  4. ۴٫۰ ۴٫۱ الگو:Cite book
  5. Although this example appears very specific, the associated mathematical analysis is very much used in circuit design.
  6. The sum of the time constants is the coefficient of the term linear in jω and the product of the time constants is the coefficient of the quadratic term in (jω)2.
  7. The expression for τ1 differs a little from (CM+Ci) (RA || Ri) as found initially for f1, but the difference is minor assuming the load capacitance is not so large that it controls the low frequency response instead of the Miller capacitance.
  8. As an aside, the higher the high-frequency pole is made in frequency, the more likely it becomes for a real amplifier that other poles (not considered in this analysis) play a part.
  9. الگو:Cite book
  10. ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ الگو:Cite book
  11. Feucht, Dennis: Two-pole compensation
  12. الگو:Cite book
  13. That is, the frequency is plotted in powers of ten, as 1, 10, 102 etc.
  14. A factor of two results in the maximally flat or Butterworth design for a two-pole amplifier. However, real amplifiers have more than two poles, and a factor greater than two often is necessary.